دست نوشته
خسته شدم می خواهم در آغوش گرمت آرام گیرم خسته شدم بس که از سرما لرزیدم... بس که این کوره راه ترس آور زندگی را هراسان پیمودم زخم پاهایم به من میخندد... خسته شدم بس که تنها دویدم... اشک گونه هایم را پاک کن و بر پیشانیم بوسه بزن... می خواهم با تو گریه کنم ... خسته شدم بس که... تنها گریه کردم... می خواهم دستهایم را به گردنت بیاویزم و شانه هایت را ببوسم... خسته شدم بس که تنها ایستادم
نظرات شما عزیزان:
عشق مریم
ساعت22:36---8 دی 1390
سلام ازوبتون خوشم اومد
تونستی به من سر بزن
Power By:
LoxBlog.Com |